در سال‌های اخیر توجه فزاینده ای به مساله فراموشی شده است. در حالی که در گذشته تصور می‌شد آثار حافظه با گذشت زمان بسادگی از بین می رود، اکنون ثابت شده است که مداخله اثرهای زیانباری بر نگهداری حافظه دارد. استل ماچ، کلسو Kelso و والاس مطالعه ای انجام دادند که در آن به آزمونی ها حرکت جدیدی آموزش داده می شد. در خلال دوره تمرین که بلافاصله پس از آموزش انجام گرفت، به نیمی از آزمونی‌ها گفته شد کار دیگری که حواس آن‌ها را پرت میکرد (شمارش) انجام دهند. نتیجه نشان داد که نگهداری حرکت جدید در این افراد در مقایسه با گروه گواه بسیار ضعیف تر بود. این نتیجه با دشواری هایی که کودکان مبتلا به حواس پرتی در نگهداری اطلاعات دادند آشکارا در ارتباط است.
 
اولین لازمه پاسخ، گزینش صحیح اطلاعات از حافظه و سپس طراحی و برنامه ریزی نوع پاسخی است که به بهترین وجه با رویداد موردنظر تناسب داشته باشد. پاسخ می‌تواند حرکتی یا کلامی باشد. در فرایند گزینش، فرد باید عوامل بافتاری مانند محیط را نیز مد نظر قرار دهد تا از اثربخشی آن اطمینان حاصل کند. اطلاعات مربوط به اثربخشی همان گونه که پیشتر شرح داده شد، از طریق دو فرایند اصلی بازخورد و پیش خورد انتقال می یابد. با این حال، ممکن است بتوان راهبردهای شناختی را درون گونه ای از مدل پردازش جای داد و بدین وسیله انتقادهایی را که در زمینه بروز پاسخ‌های خود بخودی و غیر ارادی در مدل‌ها وجود دارد کاهش داد. برای مثال در مورد رشد حافظه، براون نشان داده است که شگردهای آگاهانه شناختی موجب تقویت حافظه می‌شود. هابل پردازش اطلاعات را در انسان، فرایندی پویا و چندگانه میداند که برای پاسخگویی به محرک‌های بیرونی نیز عملکردهای خود، سازگار می‌شود.
 

مدل‌های پردازش اطلاعات درک، شناخت و بازیافت کلمه

باید به خاطر داشت که رابطه میان شناخت و زبان به هیچ روی روشن و مشخص نیست. کمپیل Campbell در پیش گفتاری بر فصلی از کتابی در این زمینه، آن را "بواقع جنگلی بسیار تاریک" می‌بیند. در این مورد باید گفت مساله مانند ضرب المثل معروف ندیدن جنگل به علت وجود درختان نیست، بلکه مشکل ناتوانی در ندیدن خود درختان است. در بحث کلتهارت Coltheart درباره پردازش زبان در بزرگسالان، مدل فراگیری زبان نشان داده شده است. او در این بحث مدلی را توضیح می‌دهد که با موضوع کار روی تولید سخن (Logogens) که بوسیله مورتون morthon (۱۹۷۸) و مارسلن - ویلسون و تایلر Tyler ارائه شده است شباهت‌هایی دارد. این مدل به نام مدل کوهورت Cohort (یا مدل گروه) معروف است. در سطح درون داد، برای شناسایی شنیداری کلمه، نظامی وجود دارد همچنین نظام های مشابهی برای شناسایی دیداری و نوشتاری تصویری وجود دارد. بین این نظام و نظام شناختی - معنایی که در حکم یک منبع ذخیره سازی عمل می‌کند، رابطه ای وجود دارد. نظام شناختی - معنایی نیز به نوبه خود به یک نظام تولید مرتبط می‌شود.
 
نظام شناسایی کلمه، شامل شماری کلمه یاب است که می‌تواند بصورتی بالقوه و با ثبات فعال شود. هنگامی که یک محرک گفتاری ظاهر می‌شود فرایند تحلیل بفوریت آغاز به کار می‌کند. تصور کنید محرک کلمه "توپ" باشد. به مجرد آن که واج ت شناسایی شود، تمامی کلماتی که با حروفی بجزت شروع می‌شود از مدار خارج می گردند. به همین ترتیب وقتی جزء بعدی یعنی و شناسایی شود کلمات بیشتری از گردونه خارج می‌شود و تنها کلماتی باقی می مانند که با تو شروع می شوند. این فرایند تحلیلی همچنان ادامه می یابد تا کلمه بطور کامل شناخته شود. روشن است که در بسیاری موارد لازم نیست دامنه کار ردیابی شود و در انتها شناخت صورت گیرد. در چنین مواردی بافت محیطی و تجربه فرد به کمک او می‌آید و کار را برای او تسهیل می کند. پاره گفتارهایی از قبیل سال نو مبارک که تا حد بالایی قابل پیش بینی است از این طریق بسرعت شناسایی می شوند. شکل گسترش یافته این مدل تحلیل گفتمان را نیز در بر میگیرد. تصور می‌شود در این حالت تحلیل‌های نحوی و معنایی با هم و در یک زمان صورت پذیرد. در مورد حد و حدود واقعی این مدل تردیدهایی وجود دارد. گفته شده است که این حدود می‌تواند مشروط باشد. همچنین روشن نیست آیا نخست تحلیلی آواشناختی صورت می گیرد و سپس به اقبال آن جستجو برای معنا و قواعد نحوی آغاز می‌شود یا خیر. با این حال، روشن است که در میان سطوح مختلف، یک جزء تعاملی مشخص وجود دارد.
 
این مدل به راهبرد تحلیلی بالا به پائین تمایل دارد که در آن شناسایی کلمه از طریق دانش قبلی ذخیره شده، و پیش بینی صورت می‌گیرد. پردازش پائین به بالا بر شناسایی الگوهای صدا از طریق نشانه‌های صوت شناختی دریافتی، متکی است. چنین راهبردی را می‌توان با مثال‌هایی از خطاهای معنایی، نشان داد. برای مثال، در یک مقاله، کودکی به تکرار و پیوسته به یک کوسه ناقص در آزمون رور شاخ، ارجاع داده شد. این کودک توالی صوت شناختی این کلمه را بدرستی تحلیل کرد، اما چون در مجموعه لغات قبلی او این کلمه وجود نداشت، وی آن را، گرچه با کمترین صحت معنایی، با دو کلمه دیگر یکی دانست. مک وینی Mc whinney و بیتز Bates در مدل رقابت خود درباره یک جنبه مهم پردازش اطلاعات در رشد زبان بحث می کنند. این مدل یادگیری زبان را از دید تجربی محض می نگرد، و به هیچ روی آمادگی زیستی قبلی را در آن دخیل نمی داند؛ اما نکته مهم آن این است که هنگام پرداختن همزمان به انواع مختلف اطلاعات، تصویر خوب و کاملی از "پردازش موازی" به دست می‌دهد. برای مثال، حتی برای فهم با تولید یک پاره گفتار ساده کودک باید گزینش واژگانی صحیحی را انجام دهد که خود مستلزم پردازش آواشناختی (تلفظ) و بررسی چارچوب نحوی و بافت کاربردی کلمه است. هر سطح زبانی چندین گزینش دارد که هر یک با دیگری کامل می‌شود. برای مثال، تشبیه های مختلف (مثلا کلمات مورد استفاده برای سگ) در واژگان کودک. برخی بر این باورند که تجربه زبانی کودک، قدرت فعال شدن کلمات خاصی را در برخی محیط‌ها افزایش می‌دهد بگونه‌ای که امکان بیشتری برای گزینش آن‌ها وجود دارد. نظریه پردازش همزمان اطلاعات دریافتی از مجاری چندگانه ارتباطی، هنگامی اهمیت می یابد که امکان وجود نقص‌هایی را در کودکان مبتلا به آسیب‌های زبانی خاص در نظر میگیریم.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص128-125، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385